خورد چشم سیهت خون مسلمانی از حکیم سبزواری غزل 86

حکیم سبزواری

آثار حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

خورد چشم سیهت خون مسلمانی چند

1 خورد چشم سیهت خون مسلمانی چند کرد ویران نگهت خانهٔ ایمانی چند

2 مژه گان نیست چه آورده ز بهر قتلم کافر چشم سیه مست تو پیکانی چند

3 آن نه دندان بودت درج بدرج گوهر سفته حکاک ازل دُر درخشانی چند

4 گیسوی تست مسلسل شده یا بهر دلی است پی تحریک جنون سلسله جنبانی چند

5 دُر گوش تو و از دُر عدن معدنها لعل نوش تو و ار لعل و گهر کانی چند

6 کسوت ماتم حسنت چو بنفشه خط شد شد چو پیراهن گل چاک گریبانی چند

7 بیمحابا مرو از زلف دلاراش نسیم ترسم آزرده کنی زخم پریشانی چند

8 نیست دستوری آنم که ز دل داد زنم ورنه بر هم زنم افلاک ز افغانی چند

9 بت پیمان شکن عهد گسل یادت باد که بدل بست سر زلف تو پیمانی چند

10 تا که دادی تو سر زلف دلاویز بباد رفت بر باد از این غصه دل و جانی چند

11 بر خیال رخ آنماه درخشان همه شب دارد اسرار ز اشک اختر رخشانی چند

عکس نوشته
کامنت
comment