- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشاق چه جمعند؟ پریشان شدهای چند با خود ز جنون دست و گریبان شدهای چند
2 مرغان چمن، چاشنی گریه ندانند خو کرده ز گل با لب خندان شدهای چند
3 دانی چه بود دیده این گریهپرستان؟ گرداب صفت مرکز طوفان شدهای چند
4 چون صبح نخندند چرا بر دل صد چاک؟ خرسند به یک جاک گریبان شدهای چند
5 یک ناله ز ضعف از دل احباب نخیزد حاصل چه بود از ده ویران شدهای چند؟
6 بردار ز رخ پرده، که مشتاق جمالند چون آینه در روی تو حیران شدهای چند
7 در حیرتم از آتش دوزخ که چه خواهد از سوخته آتش حرمان شدهای چند
8 وقت است که از وادی عقلم برهانند از شهر تسلی به بیابان شدهای چند
9 ابنای زمان، نقش صنم خانه چیناند دل برکن ازین صورت بیجان شدهای چند