جز خرافات، بر این از میرزاده عشقی نمایشنامه 5

میرزاده عشقی

آثار میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ!

1 جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ! جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟ هیچ!

2 من در اندیشه که این عالم موجود چه؟ هیچ! بود آنگاه چه؟ اینک شده نابود چه؟ هیچ!

3 چون بکنه همه باریک شدم منکر روشن و تاریک شدم

4 دیدم اندر نظر عالم دیگر پیداست عالم ماست، ولی، بی سر و پیکر پیداست

5 نه سری از تنی و نی زتنی، سر پیداست آنچه بینی غرض، آنجا همه جوهر پیداست

6 همه را ذهن بشر ساخته است خویش در وسوسه انداخته است

7 آنچه آید به نظر، شعبده سازی دیدم در حقیقت نه حقیقی نه مجازی دیدم

8 در طبیعت نه نشیبی نه فرازی دیدم خلق بازیچه و خلقت بچه بازی دیدم

9 ره اندیشه، دگر نگرفتم بگرفتم ره خویش و رفتم

10 من روان گشتم و آفاق کران تا به کران ز که و دشت و مه و مهر، هر آن بود در آن

11 هر قدم در حرکت با من چون جانوران چشم گورستان، بیش از همه بر من نگران

12 من در آن حال که ره می رفتم رو بگرداندم و اینش گفتم:

13 نک ز تو چند قدم دور، اگر می گردم نگرانم مشو ای خاک که برمی گردم

14 من هم ای خاک ز تو، خاک به سر می گردم چه کنم خاک! که از خاک بتر می گردم

15 الغرض رو سوی ره بنمودم یک دو میدان دگر پیمودم

عکس نوشته
کامنت
comment