چه حیرت، گر به چشم محرمانش از قدسی مشهدی غزل 343

قدسی مشهدی

آثار قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

چه حیرت، گر به چشم محرمانش در نمی‌آیم؟

1 چه حیرت، گر به چشم محرمانش در نمی‌آیم؟ سرشک حسرتم، در چشم محرومان بود جایم

2 به یاد حلقه زلفش به قید خویش خرسندم شوم دیوانه، گر زنجیر بردارند از پایم

3 به سرگردانیی دیدم برون از شهر، مجنون را که تا دامان روز حشر، دامنگیر صحرایم

4 ز بس محرومی‌ام زان شاخ گل افزوده، می‌ترسم ز بار ناامیدی بشکند شاخ تمنایم

5 جواب نامه کو، با آنکه گر مرغی پرد سویش برآرد ز آشیانش دود، دست خامه‌فرسایم

عکس نوشته
کامنت
comment