-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه باده است که مست است میفروش از وی کسیکه خورد نیاید دگر بهوش از وی
2 چه باده است که مست و خراب اوست مدام مدام در دل خمها بجوش از وی
3 چه باده است ندانم که میدهد ساقی که باده مست و خراب است و باده نوش از وی
4 چه چهره بود که هر سوی چهره بنمود چه نقش بود که برخاست آن نقوش از وی
5 چو بحر قطره از آن می بخورد شد سرمست بجوش آمد و در جنبش و خروش از وی
6 بیا بیا سخنی گو از آن صنم با من نمیسزد که شوی پیش ما خموش از وی
7 بگوش هوش کس امروز می نیارد گفت دل آنچه سمع روانش شنیده دوش از وی
8 چو مغربییست ترا خازن خزانه راز در خزانه اسرار مپوش از وی