- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد
2 ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح دارد
3 سودای عشق پختن عقلم نمیپسندد فرمان عقل بردن عشقم نمیگذارد
4 باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را ور نه کدام قاصد پیغام ما گزارد
5 هم عارفان عاشق دانند حال مسکین گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد
6 زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمیگوارد
7 پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی گوییم جان ندارد یا دل نمیسپارد
8 مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق در روز تیرباران باید که سر نخارد
9 بیحاصلست یارا اوقات زندگانی الا دمی که یاری با همدمی برآرد
10 دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد