-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه دامست این که هر مرغی که میگردد گرفتارش نمیآید به خاطر پر گشودنهای گلزارش
2 عجب نبود ز خاکش تا قیامت بوی خون آید بیابانی که آب از دیده من میخورد خارش
3 ندارد آگهی از محنت شبهای مهجوران کسی کو شب به راحت خفته باشد در بر یارش
4 مگیر از ساقی دوران قدح گر زندگی خواهی که از زهر جفا لبریز باشد جام سرشارش
5 درین بستان بود طبع من آن طوطی که میریزد به جای شهد زهر و جای شکر خون منقارش
6 طبیب از دولت وصل تو کامش کی شود حاصل همان بهتر که باشد با غم هجری سرو کارش