1 چه بینا گشتهای از بهر عیب دیگران دیدن تو را دادند مژگانی که سرپوش نظر باشد
2 ز چشم افتاده از دل میرود رحم است بر حالش مبادا هیچکس یا رب فراموش نظر باشد
1 ز سنبل بند بر دل میگذارد موی این صحرا دماغ گل پریشان میشود از بوی این صحرا
2 کدامین شکرین لب کرد بارانداز این وادی که میجوشد به جای آب شیر از جوی این صحرا
1 نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
2 چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
1 منم که وصف تو آرایش بیان من است حلاوت سخنت قوت زبان من است
2 سراغ منزلم از گلستان چه میپرسی بلند شعله ز هرجا شد آشیان من است