1 آهخته چه داری مدام تیغت ای دوست بگو بر که کینه داری
2 ماند صنما غمزه و رخت را تیغ تو به تیزی و آبداری
3 مریخ شوی چون سلیح پوشی زهره شوی آنگه که می گساری
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 محمد ای به جهان عین فضل و ذات هنر تویی اگر بود از فضل و از هنر پیکر
2 تو را خطیبی خوانند شاید و زیبد که تو فصیح خطیبی به نظم و نثر اندر
1 بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد از دست بشد کارش و از پای درآمد
2 هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به