چه فتنه ای ست که ناگاه در جهان از جلال عضد غزل 63

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

چه فتنه ای ست که ناگاه در جهان افتاد

1 چه فتنه ای ست که ناگاه در جهان افتاد چه آتشی ست که اندر نهاد جان افتاد

2 دل از میان غمت بر کنار بود ولیک به آرزوی کنار تو در میان افتاد

3 گل از خجالت رخسار تو برآمد سرخ چو عکس روی تو بر روی گلستان افتاد

4 شدند عالمی اندر هوات سرگردان چو پرتوی ز جمال تو بر جهان افتاد

5 در آن زمان که همی ریخت خون دل کی بود که چشم مست تو با حال عاشقان افتاد

6 به گرد دام غمت بر امید دانه وصل بسی بگشت دلم عاقبت در آن افتاد

7 جلال در ازل از بستگان زلفت بود گمان مبر که به دام تو این زمان افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment