چه غم دارد دل از اندیشه از اسیر شهرستانی غزل 98

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

چه غم دارد دل از اندیشه ما

1 چه غم دارد دل از اندیشه ما نظر از سنگ دارد شیشه ما

2 چه شد گر بیستون الماس باشد بود لخت دل ما تیشه ما

3 نمی دانیم رمز لن ترانی چه می گوید تغافل پیشه ما

4 به صورت مور (و) در معنی چو شیریم نیستان ناله ها دل بیشه ما

5 چه شد نازکدلی اما غیوری گدازد سنگها را شیشه ما

6 چه شد گر صورت از معنی ندانیم سراسر حیرت است اندیشه ما

7 نمی ترسم اسیر از صرصر یأس سرشک آمیخت در خون ریشه ما

عکس نوشته
کامنت
comment