- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمیآید به نوعی گفت میآیم که میدانم نمیآید
2 به ویرانی خشم لیکن جهان چون بیتو ویران است اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمیآید
3 گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید خود او را خنده بر چاک گریبانم نمیآید
4 روش نگسسته و در سایه دیوار ننشسته به کویش رشک بر مهر درخشانم نمیآید
5 دعای خیر شد در حق من نفرین به جان کردن ز نفرین بس که میرنجد به لب جانم نمیآید
6 از آن بدخو ندانم چون دهد دلاله در پیدا نویدی کز نوازشهای پنهانم نمیآید
7 به راه کعبه زادم نیست، شادم کز سبکباری به رفتن پای بر خار مغیلانم نمیآید
8 دلش خواهد که تنها سوی من روی آورد لیکن فریب همرهان دانم ز نادانم نمیآید
9 دبیرم، شاعرم، رندم، ندیمم شیوهها دارم گرفتم رحم بر فریاد و افغانم نمیآید
10 شود بر هم ولی نز مهر، پندارد که در خوابم شبی کآواز نالیدن ز زندانم نمیآید
11 ندارم باده غالب، گر سحرگاهش سر راهی ببینی مست دانی کز شبستانم نمیآید