- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه خوش بودی اربادهٔ کهنه سال شدی بر من خسته یکدم حلال
2 که خالی کنم سینه را یک زمان ز غمهای پی در پی بیکران
3 رود محنت دهر از یاد من شود شاد این جان ناشاد من
4 به یادم نیاید، به صد اضطراب کلام برون از حد و از حساب
5 به افسون ز افسانه، دل خوش کنم مگر ضعف پیری، فرامش کنم
6 بمیرم ز حسرت، دگر یک نفس رها کرده بینم سگی از مرس
7 غم و غصه را خاک بر سر کنم دمی لذت عمر نوبر کنم
8 ندانم درین دیر بیانتظام که محنت کدام است و راحت کدام
9 بهائی، دل از آرزوها بشو که من طالعت میشناسم، مگو
10 اگر باده گردد حلالت دمی گریزد همان دم، از آن خرمی
11 نیابی از آن جز غم و درد و رنج بجز مار ناید به دستت ز گنج
12 فروبند لب را از این قیل و قال مکن جان من، آرزوی محال