- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام میخیزد که دل تا وصل میگوید ز لب پیغام میخیزد
2 خیال چشم او داری طمع بگسل ز هشیاری که اینجا صد جنون از روغن بادام میخیزد
3 چسان بیتابی عاشق نگیرد دامن حیرت که از طرز خرامش گردش ایام میخیزد
4 ز جوش خون دل بر حلقهٔ آن زلف میلرزم که توفان شفق آخر ز قعر شام میخیزد
5 ز بزم میپرستان بیتوقف بگذر ای زاهد که آنجا هرکه بنشبند ز ننگ و نام میخیزد
6 کرم درکار تست ای بیخبر ترک فضولیکن که از دست دعا برداشتن ابرام میخیزد
7 نه اشک اینجا زمینفرساست نی آهی هوا پیما غبار بیعصاییها به این اندام میخیزد
8 سخن در پرده خونسازی به است از عرض اظهارش که از تحسین این بیدانشان دشنام میخیزد
9 جنون آهنگ صید کیست یارب مست بیتابی که چون زنجیر، شور از حلقههای دام میخیزد
10 عروج عشرت است امشب ز جوش خم مشو غافل که صحن خانهٔ مستان به سیر بام میخیزد
11 نفس سرمایهای بیدل ز سودای هوس بگذر سحر هم از سر این خاکدان ناکام میخیزد