1 چه خطا شد ز من ایخسرو فرخ زادم که سرم دادی و کردی ز عتاب آزادم
1 ای درخور تاج بخشی دست خدا وی هستی تو آئینۀ هست خدا
2 در کونمکان نیست بجز دست تو دست بگشای گره ز کارم ای دست خدا
1 در کمالت چه دهم داد سخندانی را حد گذشته است از آنصورت انسانی را
2 جرم دل نیست که چشم از تو بگرداند باز اختیاری نبود کشتی طوفانی را
1 نوش لب یار نیم خند است دوشان دلان بهار قند است
2 عاشق چکند که دل نبازد کان کودک شوخ دلپسند است