1 چه رند پریشان شوریده بخت چه زاهد که بر خود کند کار سخت
2 به زهد و ورع کوش و صدق و صفا ولیکن میفزای بر مصطفی
3 از اندازه بیرون سپیدی مخواه که مذموم باشد، چه جای سیاه
1 شنیدم که در دشت صنعا جنید سگی دید برکنده دندان صید
2 ز نیروی سر پنجهٔ شیر گیر فرومانده عاجز چو روباه پیر
1 تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
2 پری که در همه عالم به حسن موصوفست ز شرم چون تو پریزاده میرود پنهان
1 به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
2 به لطف و خوی تو در بوستان موجودات شکوفهای نشکفت و شمامهای ندمید
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت