چه لطیفست قبا بر تن چون از سعدی شیرازی غزل 149

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت

1 چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت

2 در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت

3 گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت

4 نه من انگشت نمایم به هواداری رویت که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت

5 در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت

6 سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت

7 ای رقیب ار نگشایی در دلبند به رویم این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت

8 من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم گر تو باشی که نباشم تن من برخی جانت

9 سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت

عکس نوشته
کامنت
comment