چه خوش گفت از ادیب الممالک فراهانی مثنوی 32

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

چه خوش گفت با پور خود پهلوان

1 چه خوش گفت با پور خود پهلوان چو دیدش هم آغوش شیر ژیان

2 که گر زنده شیر نر اندر نبرد درد بر تنت چرم و نالی ز درد

3 از آن به که در گورت اندر کفن درد پنجه و ناخن گورکن

4 هلا ای دلیران ایران زمین بنازید چو شیر مست از کمین

5 که دشمن بتاراج ما چیره شد ز آهنگشان روز ما تیره شد

6 برآنند کاین خانه ویران شود بداندیش دارای ایران شود

7 به مرز کیان روس باشد رئیس در ایوان جم پا نهد انگلیس

8 بمانیم در چنبر اهرمن ابا خانه و گنج و فرزند و زن

9 بگور نیاکانمان در مغاک فروزند آتش بر آرند خاک

عکس نوشته
کامنت
comment