-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
2 چهکدخداییست ای ستمکش جنونکن از دردسر برونآ تو شوق آزاد بیغباری زکلفت بام و در برون آ
3 بهکیش آزادگی نشایدکه فکر لذات عقده زاید ره نفسپیچ وخم ندارد چونی زبند شکربرون آ
4 اگر محیطگهر برآیی قبول بزم وفا نشایی دلی بهذوق حضور خونین سرشکی از چشم تر برون آ
5 دماغ عشاق ننگ دارد علم شدن بیجنون داغی چو شمعگر خودنما برآبی ز سوختنگل به سربرون آ
6 ز شعله خاکستر آشیانی ربود تشویش پرفشانی به ذوق پرواز، بینشانی تو نیز سر زیر پر برون آ
7 کسی درین دشت برنیامد حریف یک لحظه استقامت توتا نچینی غبار خفت ز عرصهٔ بیجگر برون آ
8 ندارد اقبال جوهر مرد در شکنج لباس بودن چوتیغ، وهم نیام بگذار و با شکوه ظفر برون آ
9 به صد تب وتاب خلق غافلگذشت زینتنگنای غربت چو موج خون ازگلوی بسمل تو نیز باکر و فربرون آ
10 به بارگاه نیاز دارد فروتنی ناز سربلندی به خاک روزی دوریشگیکن دگر ببال و شجربرون آ
11 جهانگران خیز نارساییست اگرنه در عرصهگاه عبرت نفس همین تازیانه داردکزین مکان چون سحر برون آ
12 درین بساط خیال بیدل ز سعی بیحاصل انفعائی حیا بس است آبروی همت زعالم خشک تر برون آ