- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه سود ای باغبان از رخصت سیر گلستانم که گل ناچیده همچون گل زدستم رفت دامانم
2 نه از بیم رقیبان امروز وصلش دیده می بندم که نتواند زبار سخت دل برخواست مژگانم
3 گرفتم آن که از چنگ غمش گیرم گریبان را ز چنگ خویش آخر چون برون آید گریبانم
4 ز لاف عشق خوبان دگر در روز رخسارت پشیمانی اگر سودی کند من خود پشیمانم