- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه منتی پر و بال شکسته بر سر ما نهاد بهر رهائی گشود چون پر ما
2 به هر کس از تر و خشک جهان رسد فیضی نصیب ما لب خشک است و دیده ی تر ما
3 هزار جان گرامی به راه او شد خاک برش چو جلوه کند تحفه ی محقر ما
4 به بزم عیش چه حاجت به باده و ساغر؟ که هست خون جگر باده دیده ساغر ما
5 نیافت لذت زخم ترا ولی صد زخم زداغ حسرت تیرت بود به پیکر ما
6 برت حکایت یوسف فسانه ایست گزاف چنانکه قصه ی یعقوب نیز در بر ما
7 بهشت و دوزخ ما صبح وصل و شام فراق خرام قامت آشوب روز محشر ما
8 هزار صیدد گر هم زننگ کرد آزاد به دام او چو در افتاد صید لاغر ما
9 به غیر وصف نگارین خطش (سحاب) خطاست که کلک ما بنگارد خطی به دفتر ما