1 چه مژده بود که باد سحرگهی آورد هوای شور و طرب بر دلم رهی آورد
2 دل از سموم حوادث کنون شود ایمن که رو بسایۀ آنقامت سهی آورد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زعفر آمد با سپاه بیعدد از گروه جنیان بهر مدد
2 گفت شاها بهر یاری آمدم نی که بهر حق گذاری آمدم
1 در بزم دنی که جز خدای تو نبود نامی ز وجود ما سوای تو نبود
2 دو گوش نبی گواه صدقند مرا کاندر پس پرده جز صدای تو نبود
1 شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش
2 زره به غارت اگر برد خصم خیره چه غم که بود جوشن تن زلفهای پرشکنش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به