- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیه چردهای را کسی زشت خواند جوابی بگفتش که حیران بماند
2 نه من صورت خویش خود کردهام که عیبم شماری که بد کردهام
3 تو را با من ار زشت رویم چه کار؟ نه آخر منم زشت و زیبا نگار
4 از آنم که بر سر نبشتی ز پیش نه کم کردم ای بنده پرور نه بیش
5 تو دانایی آخر که قادر نیم توانای مطلق تویی، من کیم؟
6 گرم ره نمایی رسیدم به خیر وگر گم کنی باز ماندم ز سیر
7 جهان آفرین گر نه یاری کند کجا بنده پرهیزگاری کند؟
8 چه خوش گفت درویش کوتاه دست که شب توبه کرد و سحرگه شکست
9 گر او توبه بخشد بماند درست که پیمان ما بی ثبات است و سست
10 به حقت که چشمم ز باطل بدوز به نورت که فردا به نارم مسوز
11 ز مسکینیم روی در خاک رفت غبار گناهم بر افلاک رفت
12 تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار که در پیش باران نپاید غبار
13 ز جرمم در این مملکت جاه نیست ولیکن به ملکی دگر راه نیست
14 تو دانی ضمیر زبان بستگان تو مرهم نهی بر دل خستگان