سیه چرده‌ای را کسی زشت از سعدی شیرازی بوستان 2

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

سیه چرده‌ای را کسی زشت خواند

1 سیه چرده‌ای را کسی زشت خواند جوابی بگفتش که حیران بماند

2 نه من صورت خویش خود کرده‌ام که عیبم شماری که بد کرده‌ام

3 تو را با من ار زشت رویم چه کار؟ نه آخر منم زشت و زیبا نگار

4 از آنم که بر سر نبشتی ز پیش نه کم کردم ای بنده پرور نه بیش

5 تو دانایی آخر که قادر نیم توانای مطلق تویی، من کیم؟

6 گرم ره نمایی رسیدم به خیر وگر گم کنی باز ماندم ز سیر

7 جهان آفرین گر نه یاری کند کجا بنده پرهیزگاری کند؟

8 چه خوش گفت درویش کوتاه دست که شب توبه کرد و سحرگه شکست

9 گر او توبه بخشد بماند درست که پیمان ما بی ثبات است و سست

10 به حقت که چشمم ز باطل بدوز به نورت که فردا به نارم مسوز

11 ز مسکینیم روی در خاک رفت غبار گناهم بر افلاک رفت

12 تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار که در پیش باران نپاید غبار

13 ز جرمم در این مملکت جاه نیست ولیکن به ملکی دگر راه نیست

14 تو دانی ضمیر زبان بستگان تو مرهم نهی بر دل خستگان

عکس نوشته
کامنت
comment