- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این چه رفتار است کآرامیدن از من میبری هوشم از دل میربایی عقلم از تن میبری
2 باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر گل به دامن میبری
3 روز و شب میباشد آن ساعت که همچون آفتاب مینمایی روی و دیگر باز روزن میبری
4 مویت از پس تا کمرگه خوشهای بر خرمن است زینهار آن خوشه پنهان کن که خرمن میبری
5 دل به عیاری ببردی ناگهان از دست من دزد شب گردد تو فارغ روز روشن میبری
6 گر تو برگردیدی از من بی گناه و بی سبب تا مگر من نیز برگردم غلط ظن میبری
7 چون نیاید دود از آن خرمن که آتش میزنی یا ببندد خون از این موضع که سوزن میبری
8 این طریق دشمنی باشد نه راه دوستی کآبروی دوستان در پیش دشمن میبری
9 عیب مسکینی مکن افتان و خیزان در پیت کآن نمیآید تو زنجیرش به گردن میبری
10 سعدیا گفتار شیرین پیش آن کام و دهان در به دریا میفرستی زر به معدن میبری