ما کرده ایم نامه هستی خویش از جلال عضد غزل 256

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ما کرده ایم نامه هستی خویش طی

1 ما کرده ایم نامه هستی خویش طی وآنگه نهاده بر سر بازار عشق پی

2 تو آفتاب حسنی و عشّاق ذرّه وار سرگشته در جهان به هوای تو تا به کی ؟

3 برقع ز ماه چهره برانداز یک نفس تا آفتاب غوطه خورد زیر موج خَوی

4 آن کآو خراب جرعه دُردی درد تست دیگر چه حاجت است چنان مست را به مَی

5 هر دم به سوز و ناله دگرگون کند اگر رمزی ز راز عشق بگویم به گوش نَی

6 کو دل درین میانه که سلطان عشق تو یک لحظه بانگ بر من بیدل زند که هَی

7 در طبع خود جلال خیال تو نقش کرد تا جز خیال تو نبود در خیال وی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر