ما از میان خلق کناری گرفته از شمس مغربی غزل 127

1 ما از میان خلق کناری گرفته ایم واندر کنار خویش نگاری گرفته ایم

2 دامن نخست بر همه عالم فشانده ایم وانگه بصدق دامن یاری گرفته ایم

3 از بهر قوت و طعمه شاهین جان و دل از مرغزا قدس شکاری گرفته ایم

4 سرگشته گشته ایم‌ چو پرگار سالها تا بر مسال نقطه قراری گرفته ایم

5 صد بار برون جسته ایم از حصار تن تا بهر جان خویش حصاری گرفته ایم

6 اندر میان گرد به مردی رسیده ایم تا عاقبت عنان سواری گرفته ایم

7 با آنکه هیچ کار نیاید ز مغربی او را بیاری از پی کاری گرفته ایم