-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طالع وارون بر آن برگشته مژگان بسته ایم گر چه بیقدریم خود را بر عزیزان بسته ایم
2 موری از تاب کمر ما را تواند صید کرد چشم همت گرچه از ملک سلیمان بسته ایم
3 دیده گر سیراب شد، دل تشنه یکقطره ماند خانه ویران کرده تا آئین دکان بسته ایم
4 دانه دام تعلق مزرع گیتی نداشت ما بامید چه یارب دل بدوران بسته ایم
5 خاطر آشفته ما هست عیب روزگار بر سر ایام دستار پریشان بسته ایم
6 ما و می در این چمن چون توبه فصل بهار روز اول با شکستن عهد و پیمان بسته ایم
7 از شکسته کشتی ما تا گهی یاد آورد رشته های موج بر انگشت طوفان بسته ایم
8 در حصار آهن ما غم نخواهد راه کرد رخنه های سینه را یکسر زپیکان بسته ایم
9 خار مژگان را بچشم کم مبین دیگر کلیم چار موسم از گلش نخل شهیدان بسته ایم