- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما برق جای نور به کاشانه بردهایم آتش به پاسبانی پروانه بردهایم
2 بگرفته خواب دیده بخت و امید را از بس ز وعدههای تو افسانه بردهایم
3 با ما اگر خدای کند دشمنی به جاست کز آشنا پناه به بیگانه بردهایم
4 این گوشمال درخور ما هست از فراق نام جدایی تو دلیرانه بردهایم
5 مستیم، آنچنان که به قصد هلاک خویش خنجر به خصم و سنگ به دیوانه بردهایم
6 از سایه خودیم رمان ما رمیدگان کز کنج خانه گنج به ویرانه بردهایم
7 حرفی بگو، بپرس، «نظیری» چه محرمی است حسرت به آشناییی بیگانه بردهایم