-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان کردیم در شبستان خیال که چراغان کردیم
2 دل هر ذرهٔ ما تشنهٔ دیدار تو بود چشم بستیم و هزار آینه نقصان کردیم
3 هرکه از سعی طلب دامنی آورد به دست ما بهفکر تو فتادیم و گریبان کردیم
4 یارب آیینهٔ دیدار نماید خرمن تخم اشکی که به یاد تو پریشان کردیم
5 گل وارستگی از گلشن اسباب جهان خاکساریست که چون دست به دامان کردیم
6 وسعتآباد جنون وحشت شوقی میخواست دامنی چند فشاندیم و بیابان کردیم
7 هر چه گل کرد ز ما جوهر خاموشی بود همچو شمع از نفس سوخته توفان کردیم
8 اشک تا آبلهٔ پا همه دل میغلتید آه جنسی که نداریم چه ارزان کردیم
9 آشیان در تپش بسمل ما داشت بهار رنگها ریخت ز بالی که پر افشان کردیم
10 عجز رفتار ز ما اشک دمانید چو شمع صد قدم آبله آرایش مژگان کردیم
11 در بساطی که سر و برگ طرب سوختن است فرض کردیم که ما نیز چراغان کردیم
12 بیدل از کلفت مخموری صهبای وصال چون قدح از لب زخم جگر افغانکردیم