1 شد تنگ ز کم ظرفی ما مشرب جام مشکل که دگر سیر کند کوکب جام
2 آید بفقان ز دست بد مستی ما انگشت زند اگر کسی بر لب جام
1 محتسب بر حذر از مستی سرشار منست سنگ بگریزد از آن شیشه که دربار منست
2 آسمان مشتری جنس هنرها گردید که دکان سوختنم گرمی بازار منست
1 دلا بر چشم تر نه آستین را چه می پوئی عبث روی زمین را
2 ز محراب دو ابروی تو پیداست که با خود کرده روی کفر و دین را
1 جلوه پیچ و خم از موی کمر خواهد رفت تاب این رشته باریک بدر خواهد رفت
2 دل زسودای سر زلف تو خواهد واسوخت از سر مجمرم این دود بدر خواهد رفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به