- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کردیم نامزد به تو نابود و بود خویش گشتیم هیچکارهٔ ملک وجود خویش
2 غماز در کمین گهرهای راز بود قفلی زدیم بر در گفت و شنود خویش
3 من بودم و نمودی و باقی خیال تو رفتم که پردهای بکشم بر نمود خویش
4 یک وعده خواهم از تو که گردم در انتظار حاکم تویی در آمدن دیر و زود خویش
5 از چشم من به خود نگر و منع کن مرا بی اختیار اگر نشوی در سجود خویش
6 گو جان و سر برو، غرض ما رضای تست حاشا که ما زیان تو خواهیم و سود خویش
7 بزم نشاط یار کجا وین فغان زار وحشی نوای مجلس غم کن سرود خویش