1 ما در به روی خلق فرو بستهایم باز در شاهد خیال تو پیوستهایم باز
2 دل جوش میزند ز تمنای وصل تو ما را مبین که ساکن و آهستهایم باز
3 با هجر و درد و محنت و اندوه عشق تو یک اتفاق کرده و نگسستهایم باز
4 رنگ ریا و زنگ نفاق و نشان کبر از خود به خون دیده فرو شستهایم باز
5 ای سنگدل، که تیغ جفا بر کشیدهای رو مرهمی بساز که دل خستهایم باز
6 گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد خود کی درست بود؟ که بشکستهایم باز
7 ما را تویی ر هر دو جهان و بیاد تو چون اوحدی ز هر دو جهان رستهایم باز