1 ما سوخته ایم و بارها سوخته ایم وین خرقهٔ پاره بارها دوخته ایم
2 هر شعله که ز آتش ز سر شوق جهد در ما گیرد از آنکه ما سوخته ایم
1 خرد پیمانهٔ انصاف اگر یک بار بردارد بپیماید هر آن چیزی که دهقان زیر سر دارد
2 خرد عقل است و پیمانه قناعت نزد درویشان برو مجمل مفصل کن خرد این زیر سر دارد
1 دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما گر قبولش می کند شکرانه ها بر جان ما
2 غرقهٔ دریای بی پایان کجا یابد کنار ساحلش پیدا نباشد بحر بی پایان ما
1 اگر درویش میجوئی منم درویش بیچاره و گر دلریش میجوئی منم دلریش بیچاره
2 اگر تو آشنا جوئی منم خود آشنای تو و گر بی خویش میجوئی منم بی خویش بیچاره
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به