- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چیده ایم از اختلاط خلق دامان هوس نه کسی پروای ما دارد نه ما پروای کس
2 عاشقان دارند شوق گلرخان نه زاهدان گل به بلبل می زند آتش نه در هر خار و خس
3 مردم چشمم ز مژگان اشک می ریزد ولی آب دریا کم نمی گردد بمنقار مگس
4 عزلتی دارم که در خلوت سرای بی کسی با مسیحا هم نمی خواهم که باشم همنفس
5 عمر شد آخر دلا از ناله کردن در گذر راه چون طی گشت باید گر فغان افتد جرس
6 نیستم بلبل که هر ساعت سرایم بر گلی اهل توحیدم گلی دارم درین گلزار و بس
7 می رسد فریاد من هر شب فضولی بر فلک گر چه رو آن مه نمی گردد مرا فریادرس