1 بر خیالی چیدهایم از دیده تا دل انتظار لیلی این انجمن وهم است و محمل انتظار
2 تا دل از امید غافل بود تشویشی نبود ساز استغنای ما را کرد باطل انتظار
3 هرکه را دیدیم فکری آنسوی تحقیق داشت بیکرانی رفت از این دریای ساحل انتظار
4 از هوس جز ناامیدی با چه پردازدکسی جستوجو آواره است و پای در گل انتظار
5 نقش پا هر گامت آغوش دگر وامیکند ای طلب شرمی که دارد چشم منزل انتظار
6 قطرهات دریاست گر از وهم گوهر بگذری عالمی را کرده است از وصل غافل انتظار
7 چشم واکردیم اما فرصت دیدار کو بر شرارکاغذ ما بست محمل انتظار
8 عمرها شد از توقع آبیار عبرتیم ریشهٔ کشت امل خاک است و حاصل انتظار
9 بر شبستان خیال وهم و ظن آتش زنید شمع خاموش است و میسوزد به محفل انتظار
10 وعدهٔ احسان به معنی ازگدایی نیست کم از کرم ظلم است اگر خواهد ز سایل انتظار
11 مردهایم اما همان صبح قیامت در نظر اینکفن میپرورد در چشم بسمل انتظار
12 در محبت آرزو را اعتبار دیگر است این حریفان وصل میخواهند و بیدل انتظار
دیدگاهها **