غریبیم چون حسنت ای خوش از سنایی غزنوی غزل 166

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

غریبیم چون حسنت ای خوش پسر

1 غریبیم چون حسنت ای خوش پسر یکی از سر لطف بر ما نگر

2 سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای زهی ما بر تو غلام سفر

3 نظرمان مباد از خدای ار به تو جز از روی پاکیست ما را نظر

4 دل تنگ ما معدن عشق تست که هم خردی و هم عزیزی چو زر

5 هنوز از نهالت نرسته‌ست گل هنوز از درختت نپختست بر

6 ببندد به عشق تو حورا میان گشاید ز رشگ تو جوزا کمر

7 نباشد کم از ناف آهو به بوی کرا عشق زلف تو سوزد جگر

8 نگارا ز دشنام چون شکرت که دارد ز گلبرگ سوری گذر

9 عجب نیست گر ما قوی دل شدیم که این خاصیت هست در نیشکر

10 بینداز چندان که خواهی تو تیر که ما ساختیم از دل و جان سپر

11 تو بر ما به نادانی و کودکی چو متواریان کرده‌ای رهگذر

12 بدین اتفاقی که ما را فتاد مکن راز ما پیش یاران سمر

13 مدر پردهٔ ما که در عشق تو شدست این سنایی ز پرده به در

14 که از روی نسبت نیاید نکو پدر پرده‌دار و پسر پرده‌در

15 دل و جان و عقل سناییت را ربودی بدان غمزهٔ دل شکر

عکس نوشته
کامنت
comment