- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی دوست ز بس خاک فشاندیم به سر بر صد چشمه روانست بدان راهگذار بر
2 غلتانی اشکم بود از حسرت دیدار آبی ست نگاهم که بپیچد به گهر بر
3 از گریه من تا چه سرایند ظریفان زین خنده که دارم به تمنای اثر بر
4 امید که خال رخ شیرین شود آخر چشمی که سیه ساخته خسرو به شکر بر
5 از خلد و سقر تا چه دهد دوست که دارم عیشی به خیال اندر و داغی به جگر بر
6 بالد به خود آن مایه که در باغ نگنجد سروی که کشندش به تمنای تو در بر
7 عمری که به سودای تو گنجینه غم بود اینک به تو دادیم تو در عیش به سر بر
8 جان می دهم از رشک به شمشیر چه حاجت سرپنجه به دامن زن و دامن به کمر بر
9 مطرب به غزلخوانی و غالب به سماع است ساقی می و آلات می از حلقه به در بر