1 مائیم که آئینهٔ روی شاهیم وز سر دل خود بخدا آگاهیم
2 چون یوسف از اخوانش از اغوای توی بس صاحب جاهیم و بقعر چاهیم
1 شبی دارم دراز و تیره همچون تار گیسویت دلی دارم پریشان همچو موی عنبرین بویت
2 ز مژگان خارها درجویبار دیدگان بستم که ماندلخت دل وزصاف اشک آبی زنم کویت
1 دوش بگوشم رساند نکتهٔ غیبی سروش غبغب ساقی ببوس قرقف باقی بنوش
2 در همه جا با همه دیده بدلدار دوز از غم عشقش بگو در ره وصلش بکوش
1 ای نقش چکل چوگل محدث لم تحلف ان تفی و تحنث
2 از هجر رخ تو تلخ کامم عن منطق المنی تحدث
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به