-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما ز مافوق فلک در بحر و بر افتادهایم در تک این بحر اخضر چون گهر افتادهایم
2 جامه نیلی کرده و بر حال ما بگریسته تا چو اشک این آسمان از نظر افتادهایم
3 گرچه اسرار دو عالم در دل ما مضمر است لیک از خود در دو عالم بیخبر افتادهایم
4 میبرند از نخل عمر ما ثمر گر عالمی بهر خود در باغ دنیا بی ثمر افتادهایم
5 هان بیا تا عیب هم پوشیم چون دلق و کلاه تا بکی در پوستین یکدیگر افتادهایم
6 بر فلک بنهیم پا پس کاروانرا سر شویم گرچه در راه خدا بی پا و سر افتادهایم
7 رو بشهرستان قرب آریم از صحرای بعد دوستان بهر چه دور از یکدیگر افتادهایم
8 رهنما ای رهنما و دستگیر ای دستگیر بیدلیل و زاد و مرکب در سفر افتادهایم
9 فیض را یا رب مدد کن تا بعلیین رسد چند در سجین بی هر شور و شر افتادهایم