ما سر بر آستانه دلبر نهاده از جلال عضد غزل 208

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ما سر بر آستانه دلبر نهاده ایم

1 ما سر بر آستانه دلبر نهاده ایم جایی که پای دوست بود سر نهاده ایم

2 دل بر گرفته ایم ز شادی روزگار یکبارگی و بر غم دلبر نهاده ایم

3 ما را به ناامیدی ازین در مران که ما با صد امید روی بدین در نهاده ایم

4 بر ما چه مستزاد کند دیگری که ما وصل تو با دو کون برابر نهاده ایم

5 تهدید ما به آتش دوزخ مکن که ما خود را به اختیار در آذر نهاده ایم

6 فارغ ز جنّتیم که نام رخ و لبت باغ بهشت و چشمه کوثر نهاده ایم

7 از زلف و چشم تست که آشفته ایم و مست بر بخت تیره جرم بر اختر نهاده ایم

8 در دل خیال زلف تو داریم و خاصّ و عام بردند بو که عود به مجمر نهاده ایم

9 عشق نخست تازه و ما با تو هر زمان بنیاد عشق بازی دیگر نهاده ایم

10 عمری ست تا به همدمی شوق چون جلال بر کف به یاد لعل تو ساغر نهاده ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر