ما بی تو به دل بر نزدیم آب از سعدی شیرازی غزل 574

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری

1 ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری

2 بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری

3 خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن ما از تو گریزان و تو از خلق نفوری

4 جز خط دلاویز تو بر طرف بناگوش سبزه نشنیدم که دمد بر گل سوری

5 در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق گویند مگر باغ بهشت است و تو حوری

6 روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری

7 سعدی به جفا دست امید از تو ندارد هم جور تو بهتر که ز روی تو صبوری

عکس نوشته
کامنت
comment