1 ناآمده سیل تر شدستیم نارفته به دام پای بستیم
2 شطرنج ندیدهایم و ماتیم یک جرعه نخوردهایم و مستیم
3 همچون شکن دو زلف خوبان نادیده مصاف ما شکستیم
4 ما سایه آن بتیم گویی کز اصل وجود بت پرستیم
5 سایه بنماید و نباشد ما نیز چو سایه نیست هستیم
1 جانیکه در او از تو خیالی باشد کی آن جان را نقل و زوالی باشد
2 مه در نقصان گرچه هلالی باشد نقصان وی آغاز کمالی باشد
1 در تحیات و سلام الصالحین مدح جملهٔ انبیا آمد عجین
2 مدحها شد جملگی آمیخته کوزهها در یک لگن در ریخته
1 جانا تبش عشق به غایت برسید از شوق تو کارم به شکایت برسید
2 ارزانکه نخواهی که بنالم سحری دریاب که هنگام عنایت برسید
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به