- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن
2 وحشت آباد است این، زین جا سبک بیرون رویم گر به پهلو گشت باید ور به سر باید شدن
3 چون نمیبینیم از آن آرام جان این جا اثر با نثار اشک خونین بر اثر باید شدن
4 یاد نقش روی آن گل چهره چون همراه ماست سهل باشد گر به روی خاربر باید شدن
5 من در آن بندم که: تدبیری بسازم راه را عقل میگوید که: نه، نه، زودتر باید شدن
6 اندر آن دریای جان خرمهره چیدن، چند؟ چند؟ خود چو غواصم به دریایی گهر باید شدن
7 اصفهان ز اقلیم چارم آسمان چارمست سوی او عیسیصفت بیپا و سر باید شدن
8 نیست اینجا از بزرگان ناظری بر حال من بعد ازینم پیش آن اهل نظر باید شدن
9 اوحدی، چون جان بر آمد، پر جگر خواری مکن در پی کام دل خود بیجگر باید شدن
10 پر بریزد مرغ اگر بر خاک ایشان بگذرد گر تو مرغ زیرکی بیبال و پر باید شدن