- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه خانقاه نشین می شویم و نی مرتاض که می فروش کریم است و جام می فیاض
2 جز این ادیب نگوید به ما که چون طفلان روان کنید سواد و سیه کنید بیاض
3 درازی شب ما گو به هر دم افزون شو بریده دست که زلف تو را کند مقراض
4 به خانه ای که عیادت علاج بیمار است کم از دوای طبیبان نمی شود امراض
5 نه بو به سنبل آهش نه رنگ با گل اشک دلی که جلوه حوری نباشدش به ریاض
6 دهن ز خنده رسد تا به گوش مستان را در آن صباح که مخمور می کند اعراض
7 سخن بگوی که در طبع می کند تأثیر چو خالص است «نظیری » حکایت از اغراض