1 ماییم ز عشق مست رفته فارغ ز هر آنچه هست رفته
2 بر درگه شاه ملک خوبی با ذلت و با شکست رفته
3 از جمله علایق و عوایق یکبار بشسته دست رفته
4 با قامت تو صنوبر و سرو هر یک زده لاف و پست رفته
5 در زلف تو بسته شاهدی دل بنگر چه بگیر و بست رفته
1 هر لحظه سیل دیده به خون میکشد مرا سودای گیسویت به جنون میکشد مرا
2 گر به وعدههای دل خلافت کشد رواست سوی سراب سوز درون میکشد مرا
1 مده هر دم سر آن زلف را تاب مزن دلهای مردم را به قلاب
2 ز سیل چشم گریانم عجب نیست زنم بر آتش دل دم بدم آب
1 خونم از مستی طریق عقل را گم میکنم میکشم خون صراحی روی در خم میکنم
2 با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد عقل بیآرام پیش خود به مردم میکنم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به