1 ماییم ز عشق مست رفته فارغ ز هر آنچه هست رفته
2 بر درگه شاه ملک خوبی با ذلت و با شکست رفته
3 از جمله علایق و عوایق یکبار بشسته دست رفته
4 با قامت تو صنوبر و سرو هر یک زده لاف و پست رفته
5 در زلف تو بسته شاهدی دل بنگر چه بگیر و بست رفته
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد
2 هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد
1 مرا گر در نظر گلزار باشد دلم بر روی آن گل زار باشد
2 من و انکار می در موسم گل درین کارم بسی انکار باشد
1 ز روی لطف بکن بوسهای حوالۀ ما همین بس است ز وجه حسن نوالۀ ما
2 [ز تیر غمزه خدنگی بکن حوالۀ ما همین بس است ز خوان کرم نوالۀ ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به