- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم گر بهار آید وگر باد خزان آسودهایم
2 سروبالایی که مقصود است اگر حاصل شود سرو اگر هرگز نباشد در جهان آسودهایم
3 گر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروند ما به خلوت با تو ای آرام جان آسودهایم
4 هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است گر تو با ما خوش درآیی ما از آن آسودهایم
5 برق نوروزی گر آتش میزند در شاخسار ور گل افشان میکند در بوستان آسودهایم
6 باغبان را گو اگر در گلستان آلالهایست دیگری را ده که ما با دلستان آسودهایم
7 گر سیاست میکند سلطان و قاضی حاکمند ور ملامت میکند پیر و جوان آسودهایم
8 موج اگر کشتی برآرد تا به اوج آفتاب یا به قعر اندر برد ما بر کران آسودهایم
9 رنجها بردیم و آسایش نبود اندر جهان ترک آسایش گرفتیم این زمان آسودهایم
10 سعدیا سرمایهداران از خلل ترسند و ما گر بر آید بانگ دزد از کاروان آسودهایم