رفت از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 70

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

رفت درویشی ز شهر طالقان

1 رفت درویشی ز شهر طالقان بهر صیت بوالحسین خارقان

2 کوهها ببرید و وادی دراز بهر دید شیخ با صدق و نیاز

3 آنچ در ره دید از رنج و ستم گرچه در خوردست کوته می‌کنم

4 چون به مقصد آمد از ره آن جوان خانهٔ آن شاه را جست او نشان

5 چون به صد حرمت بزد حلقهٔ درش زن برون کرد از در خانه سرش

6 که چه می‌خواهی بگو ای ذوالکرم گفت بر قصد زیارت آمدم

7 خنده‌ای زد زن که خه‌خه ریش بین این سفرگیری و این تشویش بین

8 خود ترا کاری نبود آن جایگاه که به بیهوده کنی این عزم راه

9 اشتهای گول‌گردی آمدت یا ملولی وطن غالب شدت

10 یا مگر دیوت دو شاخه بر نهاد بر تو وسواس سفر را در گشاد

11 گفت نافرجام و فحش و دمدمه من نتوانم باز گفتن آن همه

12 از مثل وز ریش‌خند بی‌حساب آن مرید افتاد از غم در نشیب

عکس نوشته
کامنت
comment