- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چونک درآییم به غوغای شب گرد برآریم ز دریای شب
2 خواب نخواهد بگریزد ز خواب آنک بدیدست تماشای شب
3 بس دل پرنور و بسی جان پاک مشتغل و بنده و مولای شب
4 شب تتق شاهد غیبی بود روز کجا باشد همتای شب
5 پیش تو شب هست چو دیگ سیاه چون نچشیدی تو ز حلوای شب
6 دست مرا بست شب از کسب و کار تا به سحر دست من و پای شب
7 راه درازست برانیم تیز ما به درازا و به پهنای شب
8 روز اگر مکسب و سوداگریست ذوق دگر دارد سودای شب
9 مفخر تبریز توی شمس دین حسرت روزی و تمنای شب