1 ابر گریان که در چمن می خندد برق خندان که بی دهن می خندد
2 آن بر من و حال زار من می گرید وین بر من و روزگار من می خندد
1 رقیب یافته در کوی یار بار امشب چه گونه بار ببندم ز کوی یار امشب؟
2 نوید کشتنم آن شوخ داده امشب آه که او نکشت و مرا کشت انتظار امشب
1 دلی دارم به امید و وصالش شاد ازین شبها ولی فریاد از آن روزی که آرد یاد ازین شبها
2 به امیدی که بنشیند مگر در کوی او روزی به این شادم که خاک من رود بر باد ازین شبها
1 هر زمان دامن به خون بیگناهی تر کند چون رسد نوبت به من اندیشه از محشر کند
2 سالها کردیم بر کوی تو در سر خاکها تا که در کوی تو دیگر خاک ما بر سر کند