-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باده کو تا موج سان رقص از همه اعضا کنم چون حباب از فرق دستار یقین را وا کنم
2 خار بی گل، دود بی آتش بمن قسمت رسد خواه گلشن خواه گلخن هر کجا مأوا کنم
3 پای سیرم نیست اما سیل اشکم داده اند می توانم خانه را بر خویشتن صحرا کنم
4 اشک می ریزم زخون هر گاه شوق از حد رود چون شود بدمست مهمان آب در مینا کنم
5 صورت دیبا ز خواب عافیت بیدار شد عیش را از ناله تا کی تلخ بر دنیا کنم
6 منکه کاغذ از قلم نشناسم از آشفتگی می رود قاصد چه بنویسم چه حرف انشا کنم
7 از نسیمی کمترم در گلستان روزگار این نشد کز تو گلی بند قبائی وا کنم
8 خاکبیزی می کنم از دور چون بستم ترا دست و پائی را که گم کردم مگر پیدا کنم
9 پایم از بند تعصب گر برون آید کلیم دست دل گیرم بدست و سیر مشربها کنم